فقط گتوند
فقط گتوند

فقط گتوند
منوي اصلي
صفحه اصلي
پروفايل مدير
عناوين وبلاگ
آرشيو وبلاگ
پست الكترونيكي

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آرشيو
فروردين 1393
اسفند 1392
نويسندگان
محمد
کد هاي جاوا

ورود اعضا:

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 21
بازدید دیروز : 46
بازدید هفته : 21
بازدید ماه : 153
بازدید کل : 19160
تعداد مطالب : 125
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

  <-PostCategory-> 

مقدمه
خاورشناسان و دانشمندان امروزی عقیده دارند که در ادوار ماقبل تاریخ نیاکان اقوام آریائی قبل از انشعاب به قسمت‌های مختلف زمین باهم در آسیای مرکزی می‌زیسته و بیک زبان سخن می‌گفته‌اند و زبان مزبور کهن‌تر و ساده‌تر اززبان سانسکریت بوده و این زبان مادر همه زبان‌های آریائی آسیا و اروپا به شمار می‌آید. به علاوه همه اقوام آریائی به یک دین و یک روش پرستش عقیده داشتند.
بعدها یک شعبه از آریائی‌ها به سوی شمال غرب روانه شده و به پنج قسمت مختلف اروپا کوچ نمودند. شاخه دیگر در جنوب آسیا در سرزمین میان رود سند و فرات مستقر شدند و به نام هندوایرانی خوانده می‌شوند. تدریجاً جدایی در شاخه هندوایرانی بیشتر شد و بالاخره هندوها بنام مردم هندوآریایی در شمال غربی هند مستقر شدند و آریائی‌هایی که در ایران اقامت گزیده و با مردم بومی در آمیختند،ایرانی خوانده شدند.
آریائی‌ها قوای طبیعت مثل خورشید، ماه، ستارگان، آتش، خاک، و آب را می‌پرستیدند. آنها خدایانی که مظاهر نیروی طبیعت به شمار می‌رفتند دئوا می‌خواندند. در میان این خدایان، برتر از همه ایندرا بود که اژدهاکش و پروردگار رعد‌و‌برق و جنگ بود. در کنار دئواها، اسوراها قرار داشتند که مهمترین اسوراها، ورونا و میترانام داشتند. معادل ایرانی این دو خدا اهورا ومهر است. ورونا مظهر آسمان شب و مهررب‌النوع آسمان روز بود چنانکه ورونا را با ماه و مهر را با آفتاب برابر شمرده‌اند. این دو پروردگار در دوره هند و ایرانی کمال رابطه را با یکدیگر داشته‌اند. معتقدات و عقاید دینی هندوها درریگ ودا، جمع‌آوری شده‌است. پس از جدائی ایرانیان از هندوها، ایرانیان ارواح نیکوی ودای هندوها یعنی دئوا را دیوا یا دیو یعنی ارواح پلید دانستند و از این زمان با هندوها اختلاف عقیده پیدا کردند.
دین هخامنشیان 
زمینه بنیادین دین هخامنشیان، آئین کهن آریایی است. اما در دین آنها نو آفرینی در آئین کهن دیده می‌شود و دین آنان چیزی نو در تاریخ دین ایرانی و آریائی است. این سومین سازمان دینی بزرگ در کنار دین میترا و دین مغان مادی قبل از گسترش دین زرتشت است، روح این دین بیش از همه به دین میترا نزدیک بود. از خصوصیات آن اینست که هیچ روح پیغمبرانه‌ای به هر گونه که مفهوم پیغمبر را تصور کنیم، تأثیر خود را در این دین بجای نگذاشته‌است. این دین یک دین سیاسی است که از سوی شاهان بزرگ و برای شاهان بزرگ آفریده شده‌است. مفهوم‌های بنیادین این دین بدین صورت باز شناخته می‌شوند که اهورامزدا خدای آسمانی بر همه چیز توانا و دانا و آفریننده آسمان و زمین به صورت خداوند یگانه و برتر از همه خدایان دیگر قرار گرفته‌است. شاهنشاه نماینده پیدای اهورامزدا در روی زمین است. این دین دارای پیشگوی و غیبگوی و سحر و جادوی ویژه خود بود اما از نظر ورزش‌های مربوط به حالت خلسه بدون تردید جای چندانی نداشت. تحریکات غیرعادی و پرواز روان که انسان چندان با رغبت دست از آنها نمی کشد، در یک هستی ساده جستجو می‌شد.
سیاست مذهبی شاهنشاهان هخامنشی
سخن راندن در این باب به جهات یک سلسله رفتار و برخوردهای گوناگون از سوی شاهنشاهان هخامنشی بسیار دشوار می نماید و به تعاقب آن قضاوت را بسیار سخت تر می کند؛زیرا هر یک از این شاهنشاهان هر کدام به مقتضای شرایط زمانی و مکانی سیاستهای خاصی را در پیش گرفته اند که می بایست در ظرف مکانی و زمانی آن وقایع در نظر گرفته شود. ولی آنچه مشهود است این می باشد که بیشتر شاهنشاهان هخامنشی از این منظر قابل مقایسه با سلاطین زمان خود نیستند که در مقابل اقوام بیگانه یک تسامح مذهبی خاصی از خود نشان می دادند که در آن دوره و زمان خاص امری بی نظیر و بعید به نظر می رسید؛ زیرا تا آن زمان چنین سابقه ی رفتاری و اعطای آزادی عقیده به ملل مغلوب داده نمی شد . در سطوری که در پیش داریم به مقایسه ی رفتار شاهان هخامنشی با حکمرانان هم دورشان می پردازیم که به ملل دیگر فرمان می راندند.
هخامنشیان به هر جایی که پا می نهادند ، آزادی و رفاه و آسایش را با خود به ارمغان می بردند و بر عقاید دیگران احترام می نهادند . حال آنکه در آثار فاتحین و زورمندان سایر دول خلاف آن مشهود است. برای نمونه در کتیبه ی آشور نصربال می خوانیم:
((به فرموده ی آشور و ایشتار، خدایان بزرگ که حامیان من هستند، با لشگریان و ارابه های جنگی خود به شهر گیناپور حمله کردم. ششصدهزار نفر از جنگیان دشمن را بی درنگ سربریدم. سه هزار اسیر را زنده طعمه ی آتش ساختم و حتی یکنفر را زنده نگذاشتم تا به گروگانی رود.حاکم شهر را به دست خودم زنده پوست کندم و پوستش را به دیوار شهر آویختم و از آنجا به سوی شهر طلا روان شدم. مردم این شهر از عجز و ناتوانی در نیامدند و تسلیم من نشدند لاجرم به شهرشان یورش بردم و آن را فتح کردم و سی هزار نفر را از دم تیغ گذراندم،بسیار دیگر در آتش کباب کردم و اسرای بی شمار را دست و انگشت و گوش و بینی بریدم و هزاران چشم از کاسه و هزاران زبان از دهان بیرون کشیدم از اجساد کشتگان پشته ها ساختم و سرهای بریده به تاکهای بیرون شهر آویختم))
اینک ببینیم بخت النصر که در ابتدای شاهنشاهی کوروش می زیسته نسبت به زیر دستان و ملل اسیر چه رفتاری داشته و خشم خود را چگونه فرو نشانده است!
((...فرمان دادم که صدهزار چشم درآورند و صدهزار قلم پا بشکنند، با دست خودم چشم فرمانده ی دشمن را درآوردم. هزاران پسر و دختر را زنده زنده طعمه ی آتش ساختم. خانه هایشان را چنان کوفتم که دیگر بانگ زنده ای از آنها برنخیزد...))
اما کوروش کبیر بر استوانه ای که اکنون در موزه ی لندن است سرگذشت ورود و فتح خود را به بابل چنین شرح می دهد:
((...منم کوروش شاه شاهان،شاه بزرگ،شاه نیرومند...وضع داخلی بابل و امکنه ی مقدس آن قلب مرا تکان داد.فرمان دادم که همه ی مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و بی دینان آنان را نیازارند،فرمان دادم که هیچ یک از خانه های مردم خراب نشود،فرمان دادم که هیچ یک از اهالی شهر را از زندگی محروم نکنند،خدای بزرگ از من خرسند شد و به من که کوروش هستم و فرزندم کمبوجیه و تمام لشگریان از راه عنایت برکات خود را نازل کرد...))(استوانه ی گلی کوروش کبیر موجود در موزه ی انگلستان).
پرسشی که مطرح می گردد اینجا آن است که علت تسامح و تساهل مذهبی که شاهنشاهان هخامنشی داشتند چه بوده است؟ گفتنی است که آریائیان در امور مذهبی همواره سیاست تساهل و تسامح داشتند، گرچه دولت هخامنشی در امور سیاسی به دول سامی نژاد نزدیک گشته بود اما در امور مذهبی رویه ی آریایی خود را دنبال می نمود. اما بعدها دولت ساسانی بیشتر تحت تاثیر ملل سامی نژاد و امپراطوری روم و بیزانس درآمد و این صفت را فاقد شد.
البته پر واضح است این رفتار شاهنشاهان هخامنشی بجز خصایص باطنیشان به دلایل سیاسی و جذب قلوب هم می بوده. دولتی که گستره ی حکومتی آن بسیار گسترده می باشد و شامل ملل و اقوام گوناگون با مذاهب و ادیان متفاوت است می طلبد برای وحدت سیاسی و قدرت نظامی خود یک سعه ی صدر و یک دوری از تعصبات خشک مذهبی را پایه ریزی نماید.
برای پردازش دقیق تر به موضوع، رفتار تک تک شاهان هخامنشی را از جهت سیاسی و اعمال تساهل و تسامح مذهبی و روشی که در این زمینه در پیش گرفتند مورد برسی قرار می دهیم، در این راستا ناگزیریم نیم نگاهی نیز به تاریخ سیاسی و مهمترین وقایع دوران حکمرانی هریک از ایشان داشته باشیم.
آئین هخامنشیان با توجه به روایات مورخان یونانی و سنگ‌نبشته‌های باقی مانده از زمان هخامنشیان هم از نظر باورها و عقاید و هم از نظر مراسم با آئین کهن ایرانی مطابقت دارد، آئینی که در ضمن پرستش اهورامزدا، ایزدان متعدد و نیروهای طبیعت نیز پرستش می‌شدند. این آیین به باورهای ودایی بیشتر از آیین زرتشت نزدیک است.
 کوروش شاهنشاه هخامنشی
کوروش به سال 550 ق.م همدان را تسخیر کرد و «ایخ-توویگو» را به اسارت گرفت و با غنایم بسیار روانه ی انشان گردیدکوروش در راه رسیدن به قدرت، سه جبهه ی لیدی و بابل و مصر را در برابر خود داشت ؛این پادشاه برای مقابله با این سه دولت روش خاصی را در پیش گرفت، ابتدا به دلایل سیاسی و سوق الجیشی و اقتصادی منطقه ی لیدی به پایتخت آن یعنی شهر سارد یورش برد و به خاطر آنکه از سوی  - نبونید – آسوده خاطر باشد با وی قرارداد صلح امضا نمود و بعد به سوی – کرزوس – حاکم لیدی شتافت و موفق شد لیدی را تسخیر کند و کرزوس را به اسارت گیرد، برخورد کوروش با کرزوس شاه شکست خورده ی لیدی کریمانه و همراه با احترام و رافت بود. تا سال 545 ق.م تمام آسیای صغیر در سلطه ی پارسی ها درآمد و کوروش به هر شهری حاکم جداگانه گمارد تا با یکدیگر متحد نشوند و قوت نیابند.
از سوی مشرق نیز پیش از آنکه متوجه بابل گردد تا رود سند پیش رفت. تسخیر بابل در بهار 539 ق.م روی داد. موافق منابع بابلی - نبونید – مجسمه ی ربع النوع (اور) را به بابل آورده و پیروان – بل مردوک – الهه ی بابلی ها را از خود رنجانیده بود. اینها با کوروش مواضعه نمودند و آن هنگامه ای بود که دو رود دیاله و دجله نسبتا کم آب بود؛این دو رود را برگردانیدند و در محوطه ای که بین شهر بابل و سد بخت النصر واقع بود داخل شدند و بعد به سوی شمال حرکت کردند و ارتباط سپاه بابل را با شهر بریدند و ایشان را در هم کوفتند؛ پس از آن بود که کوروش بدون جنگ و از سوی جنوب به بابل درآمد و شاه بابل را مجبور به تسلیم نمود. کوروش در معبد بابل درآمد و موافق با مراسم بابلیان تاج بر سر نهاد و احترام بسیار به مذهب و باورهای اهالی بابل از خود نشان داد؛ با گشوده شدن بابل به دست کوروش ممالکی که مطیع بابل بودند نیز طبعا به کوروش رسید که از آن جمله بودند فلسطین و فنیقیه؛ کوروش نسبت به مردم بنی اسرائیل که از زمان بخت النصر در اسارت بودند مهربانی ها نمود و برایشان رافت گرفت و ابراز مهربانی نمود،ظروف طلا و نقره ای که بخت النصر از بیت المقدس آورده بود به ایشان بازگردانید و به ایشان رخصت داد تا به فلسطین بازگردند و در آنجا معابد کهن خود را که آشوری ها ویران نموده بودند را از نو بسازند. همچنین اجازه داد چهل و دوهزار نفر اسرائیلی با هفت هزار غلام و کنیز به سوی فلسطین روند و به تجدید بنای بیت المقدس بپردازند. ولیکن به زودی اختلاف شدید بین مردمی که در فلسطین مانده بودند و آنهایی که به اسارت در بابل مانده بودند رخ داد و کوروش صلاح دید ساخت معبد جدید را به تعویق اندازد، با این وجود از سخنان پیامبران بنی اسرائیل پیداست که احترام این ملت نسبت به کوروش فوق العاده بوده است.
کوروش در بابل برای به دست آوردن مهر مردم بیانه ای داد که عین آن در حفاریات بابل کشف گردید و اکنون معروف به استوانه ی کوروش است. در این بیانیه کوروش خود را خادم ربع النوع بزرگ بابلیان خوانده و می گوید:
((...بعد از آوردن مجسمه ی خدایان اور به بابل مردوک او را برگزید. مردوک دست راست کوروش پادشاه انشان را بگرفت و نام وی را برای سلطنت بر تمام عالم بر لب برد. وقتی به سکوت و آرامش به تین تیر وارد شدم با فریاد شادی و سرور مردم به قصرپادشاهی درآمدم و بر تخت شاهی نشستم.
پس از تسخیر بابل و شامات و فلسطین و شهرهای فنیقیه و غیره کوروش به سوی ایران بازگشت و این بار به سمت مشرق سپاهی آراست، اما از اقدامات وی در این زمان اطلاعاتی چندان در دست نیست و مرگ او نیز به سال 529ق.م بود
هرودوت می گوید: کوروش در جنگ با ماساژتها که بین دریای خزر و آرال سکنی داشتند کشته شد، بُرلس می نویسد در نبرد با عشیره ی دها که یکی از عشایر سکائی بودند در نزدیکی گرگان کشته شد، کتزیاس می نویسد در جنگ با سکاها زخم برداشت و از آن زخم در گذشت و پیکرش را به پاسارگاد آوردند و در آنجا مدفون نمودند.
کوروش یکی از چند شخصیت تاریخی عهد کهن است که اسمش در میان ملل مختلف دیگر با آئین و مذاهب گوناگون به نیکی یاد شده است؛ پیامبران بنی اسرائیل او را بسیار ستوده اند و پیروان مذهبی که تورات را مقدس می دادنند از طفولیت نام این شاه راشنیده اند و با این نام مانوس گردیده اندگریشمن می نویسد: کوروش بخشایشگر و نیکخواه بود و اندیشه ی آن را نداشت که ممالک مفتوحه را به اتخاذ روشی واحد وادار نماید بلکه این خردمندی را داشت که تشکیلات هر یک از حکومتهایی که به تاج و تخت خود می افزاید، تغییر نمی داد. او به هرجا که رفت خدایان مذهبی آنجا را رسمیت داد و تصدیق نمود و همواره خود را جانشین حاکمرانان بومی معرفی می نمود؛ اسکندر نخست کسی نبود که این سیاست را پیش گرفت بلکه او تنها سرمشق کوروش را پیش گرفت. کوروش پیش از هر فردی می دانست که در جهان باستان شهرهای متمدن و قبایل وحشی از قوای داخلی که می کوشد همه را در یک جامعه ی انسانی مستهلک سازد به زحمت اطاعت می نماید.
ما هرگز نمی بینیم که کوروش مانند رومیان ملت رقیب خود را با خویش متحد کند و نخست با او مانند هم شان رفتار نماید و سپس در زمان ضعف وی او را تابع و مطیع کند و بدو ظلم و ستم روا دارد. خود کوروش در متنی تاریخی که در بابل نوشته شده چنین می گوید:
((....مردوک همه ی سرزمینها را بازدید کرد تا کسی را که می بایست پادشاه عادل شود- پادشاهی که تابع قلب خویش باشد- دریافت. دست او را گرفت و وی را به نام کوروش انشانی خواند و پادشاهی همه ی جهان را به نام او کرد...))
کمبوجیه شاهنشاه هخامنشی
کمبوجیه پس از مرگ پدر به خیال جهانگیری پارسیها افتاد، ولی چون برخی از ایالات در حال طغیان بود کمبوجیه سه سال را به آرام کردن ایلات تن داد و در سال 526ق.م به سوی مصر حرکت نمود. نخستین جنگی که بین مصریان و پارسیان رخ داد در پلوز بود. قشون مصری شکست خورد و پس از آن لشگر ایران بی زحمت به ممفیس پایتخت مصر در آمد و شهر را تسخیر نمود (525ق.م). کمبوجیه به روایت هرودوت در ابتدا با فرعون مصر به خشونت رفتار نمود اما چون او را آزمود از در مهر با او درآمد اما پس از چندی هویدا شد که فرعون مخلوع در پی شورشی علیه شاهنشاه ایران می بوده و به حکم کمبوجیه کشته شد در ابتدا رفتار کمبوجیه در مصر به سان رفتار پدرش بود به این معنی که لباس فراعنه را برتن کرد و مراسم درباری مصریان را بجای آورد و مصریان وی را یکی از فراعنه ی خود پنداشتند؛سپس قصد ممالک مجاور را نمود؛ اول لیبیا تسلیم شد بعد سیرن که مستعمره ی یونان بود و نیز برقه سر اطاعت به سوی کمبوجیه پیش آوردند...خیال کمبوجیه آن بود تا به تونس که در ثروت و مستملک دار بودن نامی بود دست یابد؛ لیکن فنیقیها حاضر نشدند کشتیهای خود را به شاهنشاه ایران دهند زیرا مردمان تونس همان فنیقیان مهاجر بودند و بین ایشان قرابت و نزدیکی بسیار بود، پس شاهنشاه ایران از کویر لیبیا در پی طمع خود سپاه کشید و پنجاه هزار نفر سپاهی آراست و این سپاه در بیابانها گم شد و دیگر سواری از ایشان بازنگشت.پس از این واقعه کمبوجیه به عزم ممالک سودان و اتیوپی لشگر آراست؛ لشگریان پارسی مقداری از رود نیل را پیمودند اما پس از آنکه داخل صحرای بی آب و علف سودان گردیدند از حیث آذوقه در تنگدستی افتادند و جبرا به مصر بازگشتند .وی در سال 523ق.م در مصر حاکمی معین نمود و به سوی ایران رهسپار شد. در شامات شنید مغی از اهالی ماد خود را بردیاپسر کوروش نامیده و بر تخت شاهی تکیه زده و مردم او را به شاهی برگزیده اند . کمبوجیه در وضع بدی قرار گرفت، چرا که او می دانست برادرش را
 مخفیانه کشته،لیکن نمی توانست این مطلب را آشکار نماید، بلاخره در شهر اکباتانا در شام وی زخمی بر خود زد و از آن درگذشت و قبل از مرگ راز خود را با نزدیکان در میان گذاشت.
در زمینه ی سیاستهای مذهبی کمبوجیه مطالب ضد و نقیض بسیاری عنوان شده است. عده ای او را محکوم به بدرفتاری با اقوام بیگانه نمودند و عده ای دیگر به دفاع از او پرداختند. هرودوت می گوید:
((...کمبوجیه چون مرض سرع داشت و ناکامی های او در قشون کشی های مزبور باعث شدت مرض او شد و گرفتار حالت جنونی گردید و در این حال سفاکیها و کارهای بسیار زشت و بد از او سر زد که از آن جمله به کشتن گاو مقدس مصریان- آپیس- می توان اشاره نمود و سوزاندن جسد مومیایی شده ی آمازیس فرعون پیشین مصر را که این رفتار کمبوجیه باعث نفرت شدید مصریان از ایرانیان گردید.
اما پیرنیا در آثار خود به دفاع از کمبوجیه می پردازد و عنوان می کند چند سال پیش سندی از یک نفر مصری که از رجال مهم دربار مصر در آن دوره می بوده به دست آمده و او می نویسد که کمبوجیه مانند تمام  فراعنه ی مصر تمام مراسم آدابی و درباری و مذهبی مصریان را بجای آورده و حتی در معبد سائیس در پیش عظمت نایس مادر خدایان مصری به خاک افتاده.
با نگاه به تمام مطالبی که از کمبوجیه نقل گردیده استنباط نگارنده بر این است که رفتار کمبوجیه در ابتدا (هشت ماه نخست حکمرانی) موافق رفتار کوروش در بابل بوده و اگر گفتار هرودوت صحیح باشد به واسطه ی مرض سرع  و ناکامی هایش در آفریقا حال او دگرگون گردیده است. در هر صورت آنچه روشن است این می باشد که زخم زدن بر گاو مقدس مصریان-آپیس- دروغ است؛ چراکه به موجب اسنادی ثابت شده است گاو مزبور در ابتدای لشگرکشی های کمبوجیه به حبشه مرده است. و تصاویر حجاریهای مکشوفه ی جدید نشان می دهد وی در مقابل گاو مقدس مصریان زانو زده است.
داریوش شاهنشاه هخامنشی
مورخین بر این باورند که کمتر سلطانی در عالم در بدو سلطنت به قدر داریوش با مشکلات گوناگون و طاقت فرسا مواجه گردیده است.با وجود تمام این مشکلات داریوش به واسطه ی اراده ی آهنین و باوری به خود بر تمام موانع و مشکلات پیروز می گردد و به حقیقت شاهنشاهی هخامنشی را از سر نو تاسیس می نماید. بر اساس کتیبه ی بیستون داریوش بر شورشهای عیلام،بابل،لشگر ماد،ارمنستان و....فائق می آید و در 517 ق.م به مصر می رود، زیرا در آنجا هم به خاطر رفتار نامناسب والی زمینه ی بروز شورش و اغتشاش فراهم گردیده بود؛ پس از ورود خود به مصر والی آنجا آریاندس را کشت و به این وسیله قلوب روحانیون مصری را بدست آورد و عطاهای بسیار نمود و در عزاداری مصریان برای تلف شدن گاو مقدس شان شرکت نمود و سوگواری نمود و دستور داد هر که گاو مقدس مصریان را موافق علایمش بیابد پاداش شاهی دریافت خواهد کرد.
در مورد سیاست مذهبی داریوش باید گفت وی همان روشی که کوروش در اجرا گذاشته بود را دنبال نمود؛ به پرستشگاه ها و اماکن مقدسه ی اقوام بیگانه احترام می گذاشت و ایشان را به دین خود آزاد می گمارد. دستورات داریوش به استان دار خود در آسیای صغیر – گاداتس- که باغبانهای معبد آپلون را به کار وا داشته بود بهترین شاهد به محترم شمردن پرستشگاه های اقوام دیگر نزد داریوش است. داریوش در پایان این کتیبه به شهربان خود چنین می نویسد:
((....اما از جانب دیگر چون تو عواطف مرا نسبت به خدایان منظور نداشتی،اگر روحیه ی خود را تغییر ندهی قهر و غذبی که از این هتک حرمت به من دست داده بر تو سخت و دشوار خواهد بود. تو جفایی بر باغبانهای متبرک آپلون نمودی و آنان را به کار در زمین غیر مقدس وا داشتی! این کار در مخالفت با احساسات اجداد من است...))
چون روحانیون و کاهنان نفوذ فوق العاده وسیعی در بابل و مصر و سایر ملل طابعه داشتند، سیاست ایجاب می نمود که داریوش از این ابزار سیاسی-مذهبی به نحوه ی مطلوبی استفاده نماید تا توجه ملتهای آن دیار به وسیله ی این عمل متنفذ و موثر به سوی دربار شاهنشاهان هخامنشی جلب گردد؛ ولی البته اگر در مراسم دینی مللی اعمالی خلاف انسانیت و مدنیت انجام می داشتند،شاهان هخامنشی اخلاقا خود را موظف می داشتند به جلوگیری از آن مراسم. به عنوان مثال بر حسب نوشته ی آپین، داریوش به اهالی کارتاژ نوشت که انسان را برای خدایان قربانی نکنند و گوشت سگ نخورند.
همزمان با این اقدامات داتیس دریاسالار ایران، هنگام ورود به جزیره ی دِلُس در حدود سیصد تالان طلا بخور و عود در معبد آپلون سوزانید. همین کار باعث شد او را یونانیان ملقب به حامی آپلون کنند و داریوش هنگام توقفش در مصر فرمان داد تا پرستشگاه پتح واقع در شهر ممفیس را که روبه خرابی نهاده بود تعمیر نمایند و موقوفه ای نیز در شهر ادفو برقرار کرد.
این بزرگمنشی شاهان هخامنشی به صورتی بهتر در مورد بنی اسرائیل جلوه می نماید. معبد یهودیان در اورشلیم که بخت النصر با خاک یکسان نموده بود و طلاها و نقره های آن را به یغما برده بود؛ کوروش فرمان داد تا با هزینه ی ایران دوباره ساخته شود و ظروف طلایی و جواهراتی که به یغما رفته بود باز پس گردد، ولی با مرگ کوروش و بر اثر شورشهایی که داریوش با آنها روبرو بود اتمام این کار به تاخیر افتاد اما پس از آنکه داریوش به ثبات رسید و مطلع از فرمانی که کوروش در این باب صادر نموده بود و در بایگانی همدان نگهداری می شد،گشت؛ به اتمام ساختمان معبد یهودیان در بیت المقدس همت گمارد. فرمان داریوش اجرا شد و فرزندان بنی اسرائیل توانستند مراسم افتتاح معبد احیا شده ی خود را جشن بگیرند.
هراندازه که گستره ی مرزی شاهنشاهی ایران گسترش می یافت و اقوام دیگر با آداب و رسوم و مذاهب دیگر را در خود جای می داد نیرو و قدرت امپراطوری پارس دو چندان می گشت. شاهنشاهی هخامنشی بسیار می کوشید که مشروعیت خود را بر تمام ملل مغلوب از راه کاهنان و بزرگان دینی اقوام به دست آورد و کاهنان و موبدان و روحانیون ادیان و مذاهب گوناگون مشروعیت بخش این شاهنشاهی بسیار بزرگ نزد ملت خودشان بودند.
خشایارشاه شاهنشاه هخامنشی
در بین شاهنشاهان هخامنشی تنها کسی که بر خلاف سیاست اسلاف و اعقاب خود رفتار کرد خشایارشا ه بود که نسبت به عقاید مذهبی بابلیان و مصریان بی حرمتی نمود و با خشونت با شورش مصر و بابل رفتار کرد و دستور داد دیوارها و استحکامات شهرهای مزبور را ویران نمایند و معابد را با خاک یکی کنند و مجسمه ی زرین خدای بعل را ذوب نمود و او بود که عنوان شاه بابل را از عناوین خود برداشت و به عنوان شاه پارسیان و مادها اکتفا نمود
خشایارشاه مصر و بابل را از دوباره فتح نمود و با قدرت مهیب خود بر ملل باستانی فشار آورد؛ اما او به گفته ی آن نویسنده: نمی توانست بفهمد که هنگام تغییر روش به ملل مغلوبه صراحتا فرا رسیده است.
از خشایارشا ه کتیبه ای به جای مانده که به نام کتیبه ی دیوان شهره است. از واکاوی نوشته های این لوحه ی سنگی چنین برمی آید که مدارا و احترام اسلافش تغییر کرده و خشایارشا ه روی تعصب و تاثر مذهبی، پرستش دیوان را در سرزمین و قلمروی خود منع نموده و پرستشگاههای ایشان را ویران نمود. باز همین پادشاه در فتح آتن دستور می دهد که مجسمه های خدایان را بشکنند و بتکده ها را آتش زنند زیرا او بر این باور بود که خدا لامکان است و به شکل بت نمی توان او را درآورد و همین عمل خشایارشا ه کینه ی یونانیان را به او بیشتر نمود . خشایارشا ه در این کتیبه می گوید: من بتها را شکستم،بتکده ها را ویران نمودم،تا آئین اهورامزدا را دایر نمایم، زیرا بتها عامل خرابی و فساد و خشکسالی و دروغ بودند.
در ارتباط با اقدامات خشایارشاه، پیش از صادر کردن حکم محکومیت، باید به علل و رفتار او پی برد و با انگیزه ای که او را به شدت عمل واداشت آشنا شد.
سرزمین بابل در تمام ادوار هخامنشیان پیوسته کانون ناراحتی و اغتشاش بوده است. یکی از آن علتها که خشایارشا ه را به نشان دادن واکنش شدید وا داشت کشته شدن ژوپیروس استاندارش در  بابل بود که سوریه را نیز قلمروی فرمانروایی او بود. شخصی در بابل به نام بشیمانی درسال 482 ق.م شورش کرد و به عنوان شاه بابل بر تخت نشست. شخص دیگری درهمان سال به نام شمش اریبا در شهر بوروسیا دعوی شاهی کرد و برای قانونی نمودن سلطنت خود به معبد مردوک رفت و دست مردوک را گرفت و بدین قسم در انظار عمومی بابلیان به ویژه طبقه ی روحانیون حکمرانی وی به رسمیت شناخته شد.
چنانچه در مراسم تاجگذاری کوروش در بابل و نیز کمبوجیه و خشایارشا ه دیدیم، مادام که این تشریفات به عمل نمی آمد و مراسم احترامات مذهبی در پرستشگاه مردوک انجام نمی گرفت حکمرانی آنان قانونی شناخته نمی شد. برای اینکه مردوک دیگری در میان نباشد تا موجی برای بروز شورش و اغتشاش و به رسمیت شناختن شورشیان پیدا شود تنها راهی که به نظر می رسید از میان برداشتن و معدوم کردم مجسمه ی زرین مردوک بود! در واقع هدف از خشونت و شدت عمل خشایارشاه نسبت به عقاید مذهبی بابلیان در ابتدای امر از بین بردن وسیله ی قانونی کردن شورش، یعنی وجود مردوک از دست عناصر شورشی بوده است. بدیهی است که کشته شدن کاهن پرستشگاه اساگیلا که در مقام تعرض برآمده بود دنباله ی نابودی مجسمه ی مردوک و خرابی و ویرانی پرستشگاه ها،نتیجه ی شورش و اغتشاشات بود. وقتی خدایی از بین رفت دیگر احتیاجی به معبد او نیست و پرستشگاه هایش نیز به دنبالش ویران می شوند؛ پس می توان اندیشید علت چنین واکنشی از طرف خشایارشا ه بروز اغتشاشات پی در پی و قانونی شدن آنها با بیعت کردن شورشیان با مجسمه ی مردوک در بابل بوده است؛ باید این را هم اضافه کنیم که تحولات عظیمی در قلب شاهنشاهی ایران در حال پیدایش بود و مذهب جدیدی در حال گسترش خود را آغاز می کرد و این همه موجب شد که شاهنشاه ایران روش تازه ای در پیش گیرد و شورش بابل فرصتی ایجاد کرد که یک بار برای همیشه کانون این ناراحتی ها نابود شود. اکنون می توان به معنی داوهاکه در سنگ نوشته های خشایارشا ه به نام داو به آنها اشاره شده است پی برد. منظور شاهنشاه ایران خشایارشاه از داو همین بتهای بابلیان و مصریان است. چنانچه خود خشایارشا ه شاهنشاه ایران در سنگ نوشته تذکر می دهد: ((از بین دهیاوه ها عده ای بودند که داو را می پرستیدند، فرمودیم تا اهورا یا ارتا را بپرستند))
اردشیر اول شاهنشاه هخامنشی 
اردشیر در تعقیب سیاستهای مذهبی کوروش و داریوش به عزرا اجازه داد به بیت المقدس رود و پانصد خانواده ی یهودی که در قدیم نفی بلد شده بودند با خود به آن سرزمین ها برد. اما اتفاقاتی که بین وی و همکیشانش که هرگز بیت المقدس را ترک نگفته بودند، شاهنشاه را وا داشت تا اقدامات احتیاطی به عمل آورد و حتی نحمیا، ساقی و معتمد خود را فرستاد تا به مناقشات آن ملک خاتمه دهد. اردشیر به جامعه ی یهود با نگاه خیرخواهی می نگریست به شرطی که روئسای مسئول آنان به قدرت شاهنشاهی وفادار بمانند ؛ زین رو عزرا که از بزرگان یهود بود برای جامعه ی خود قوانینی وضع نمود و به سیاست روشن بین یهودیان و هخامنشیان تاکید ورزید در قوانین خود که هرگز از قدرت سیاسی پارس سرپیچی ننمود بود؛ اجازه داد ملت یهود اوضاع خود را سامان بخشند
در سال 445پ.م دیوارهای بیت المقدس مجددا ساخته و روحانی بزرگ به عنوان رئیس بیت المقدس و یهودیه شناخته شد. به خاطر همین اقدامات و عملکرد شاهان هخامنشی است که در کتاب مقدس،عهدعتیق؛ انسان دوستی این پادشاهان از طرف پیامبرانی چون دانیال و اشعیا و عزرای سوفر و استر و... مورد تائید قرار گرفته است.
عقاید و آداب و رسوم پارسیان هرودوت، بدون آنکه از زرتشت یاد کند، منظری از: رسوم، آداب، تشریفات، اخلاق، قوانین و آیین پارسها را نمایان می سازد. هرودوت در کتاب اول خود، بند صد و سی هشت از غلبه ی نهایی کوروش برآستیاگ یا آژی دهاک سخن گفته و پس از آن بلافاصله از آیین و رسوم پارسیان سخن می گوید و این منظری است از زندگی اجتماعی، اخلاقی و دینی پارسها در آغاز شاهنشاهی آنها. هرودوت چنین آغاز می کند که پارسیان در شیوه ی پرستش به هیچ روی از برای خدایان خود مجسمه، پرستشگاه و یا قربانگاه بنا نمی کنند و نسبت به آنانی که مبادرت به چنین کارهایی می نمایند، از لحاظ مرتبت عقلانی ارزشی قایل نشده و حتی به آنان نسبت دیوانگی می دهند. وی خود نتیجه می گیرد که شاید منشأ و خاستگاه چنین امری از آن جهت است که پارسها چون یونانیان از برای خدایان صفات و خصوصیات بشری قایل نیستند. رسم آنان چنین است که بر بلندترین نقاط کوهستان رفته و از برای زئوس(اهورامزدا) هدایا و قربانیهایی تقدیم می کنند. هرودوت در اینجا دچار اشتباهی شده است، چون می گوید این خدای بزرگ را با کاینات و آسمانها یکی می دانند، در حالی که در قسمتهای گذشته متوجه شدیم که آریاییها آسمان را دیااوس می نامیدند و شاید هرودوت بنابر تجانس لفظی با زئوس، خدای بزرگ پارسها را همانند با آسمان و کاینات دانسته، در حالی که اهورامزدا به موجب گاثاها و الواح و سنگ نوشته های داریوش خدای بزرگ و آفریننده ی زمین و آسمان و جمله ی کاینات است. آن گاه اشاره می کند که در آن بلندیها از برای خورشید «مهر» ماه، زمین «زم»، آب «اپم نپات»، آتش «آتر» و باد «ویو» هدایا و قربانیهایی تقدیم می کنند. در آغاز اینها خدایانی بودند که پارسها برایشان عبادت و قربانی می کردند، اما بعدها در اثر برخورد با آشوریها، برای آفرودیت اورانیا نیز قربانی کردند و این همان الاهه ای بود که آشوریها آن را میلیتا و اعراب آلی تات می نامیدند و پارسها آن را میترا می خواندند. اما در واقع هرودت میترا را با آناهیتا اشتباه کرده است، چون اناهیتا است که یک بغبانو می باشد، نه میترا. پس وی درباره ی مراسم مذهبی و اهدای قربانی پارسها سخن می گوید که در مواقع تشریفاتی درباره ی اهدای قربانی نه معبدی برپا می دارند و نه مذبحی، نه قربانی را با نوارها و آذینها می پیرایند و نه ترنم موسیقی برپا می کنند و نه بسیاری از تشریفات دیگر را مراعات می کنند، بلکه به سادگی هنگامی که یک پارسی درصدد قربانی برای خدایان برمی آید، چارپای قربانی را به جایگاهی پاک برده و بر کلاه خود شاخه یی چند از گل خرزهره قرار می دهد. به هنگام قربانی وی به هیچ وجه تنها برای خود برکت و خیرات طلب نمی کند، بلکه برای تمام پارسها دعا می کند و خود او نیز که جزو پارسهاست، از دعای خیر به سهمی برخوردار می شود، پس از آن قربانی را به قطعات کوچکی تقسیم کرده و پس از پخته شدن بر بستری از علفهای سبز و تازه، به ویژه شبدر قرار می دهد. در این مراسم حتما لازم است تا یکی از مغان حاضر باشند و هرگاه مغی نباشد انجام مراسم قربانی مقدور نمی شود. مغ در این هنگام سرودی می خواند که نسب نامه ی خدایان تئوگونی است و پس از انجام سرود، شخصی که قربانی کرده است، گوشت را به خانه برده و به هر شکلی که مایل باشد به مصرف می رساند.مسئله ی مهم دیگری که حتی هرودوت درباره ی آن با احتیاط سخن می گوید، مربوط است به مردگان و به آدابی درباره ی آنها. هرودوت می گوید آنچه مشهور است اینکه بایستی مردگان خود را پیش از دفن (در دخمه نهادن) نزد سگان و پرندگان درنده و گوشت خوار بیفکنند تا آنها را پاره پاره کنند. در مورد مغان من به این چنین کاری اطمینان دارم، چون آنان در نظرگاه عام به این امر اقدام می کنند. اما پارسها پیش از آنکه جسد را دفن کنند، آن را مومیایی کرده و بعد دفن می کنند. مغان از لحاظ عقاید با کاهنان مصری تفاوت بسیاری دارند، چون کاهنان مصری از کشتن حیوانات اجتناب می کنند، مگر به هنگام قربانی. اما به عکس مغان به جز سگان، بسیاری از حیوانات را با ولع بسیاری می کشند و در این کار علاقه و شوق بسیاری دارند و حتی مورچگان را در زمره ی خطرناک ترین حیوانات زمینی و پرندگان آسمانی انگاشته و بی دریغ آنها را می کشند.
معابد زمان هخامنشیان هر چند که هرودوت پارسیان را دارای معابدی نمی دانست، اما آنچه از کاوشهای باستانی تاکنون برمی آید، سه معبد از زمان هخامنشیان کشف شده است: یکی در پاسارگاد که تاکنون آثار بهتر و روشن تری از آن بر جای مانده است. این به امر کوروش ساخته شده، اما برای ادعای هرودوت نیز نشانهایی در دست است، چون نقش برجسته ی آرامگاهی در نقش رستم، شاه را نشان می دهد که در برابر یک آدریان مراسم ستایش انجام می دهد، در حالی که اهورامزدا با همان نقش معروف اش در جهت بالاتری نموده شده است و از این نقش برمی آید که مراسم مذهبی در هوای آزاد انجام می گرفته است. دیگری در نزدیک مقبره ی داریوش که آتشگاهی است و شاید به دستور خود داریوش بنا شده باشد. همچنین جایگاهی دیگر که شایع است گئومات آن را ویران کرد و داریوش دوباره ساخت. یکی نیز در شوش یافت شده که از قرائن برمی آید که متعلق به زمان اردشیر دوم بوده است. این آتشگاهها اغلب بسیار ساده و از اطاقی تشکیل شده است به شکل برجی مکعب که به وسیله ی پلکان به آن وارد می شدند و در آن جا مغ، آتش مقدس را در حال فروزش نگاه می داشت. اما بایستی توجه داشت که اینها تنها آتشگاههایی بوده اند محدود و ساده و بدون تشریفات، چون مطابق با گفته ی هرودوت مراسم مذهبی در هوای آزاد انجام می گرفته است. این احتمال هست که در بنای این چهارتاقیها مقصودی دیگر در نظر بوده باشد و آتشگاه عبادت نبوده است. تمامی قربانگاههایی که تاکنون یافت شده در مسافتی دور از این معابد بوده است. بنابر گفته ی کسنوفون اینها جاهایی بوده اند که حیوانات قربانی و گردونه هایی را که به اسبان مقدس ایزد خورشید بسته بودند، از آنجا حرکت می دادند و سپس مراسم قربانی در برابر شاه انجام می گرفت.
جشن‌های مذهبی هخامنشیان
بسیاری از ایزدان آریایی با پدیده‌های طبیعت ارتباط داشتند و نیایش آن‌ها در همه‌جا و در هر حال با دگرگونی‌های این پدیده‌ها در روز و شب، در سرما و گرما، و در بهار و تابستان مربوط می‌گشت و این نکته سبب می‌شد که از همان دوران زندگی مشترک هندوایرانیان به تدریج نوعی گاه‌شماری مشابه برای جشن‌ها و نیایش‌ها رایج شود. نام ماه‌ها آنگونه که در کتیبه‌های هخامنشی باقی ‌است، نشان می‌دهد که در نزد این دسته از آریایی‌ها فعالیت‌های کشاورزی و نیازهای ناشی از آن با مراسم دینی مربوط بوده‌است و این همه نقش مهمی در زندگی عامه داشته‌اند. جشن‌های پاییزی که به شادی تأثیر خجسته خورشید در تابستان، افزودن حاصل و پروردن دام بود، به میترا خداوند دشت‌ها و رمه‌ها و پروردگار خورشید ارتباط داشت و مهرگان خوانده می‌شد. جشن بهار که به شادی پایان یافتن سرما و آغاز دمیدن سبزه و کشت بود، از آن‌جهت که با تجدید حیات کشتزارها بود و برای کشاوزران اهمیتی خاص داشت، نوروزش می‌خواندند.
در بین جشن‌هایی که با نیایش عناصر الهی مربوط بود، جشن سده ارتباط با آتش داشت چنان‌که جشن تیرگان با نیایش تیشتره خدای باران مربوط می‌شد. ارتباط این مراسم با خدایان مختلف سبب شد که در گاه‌شماری زرتشتی، ماه‌ها و روزها همه جا با نام ایزدان آریایی ارتباط بیابد.
جشن‌های آتش
جشن‌های آتش یک رشته از جشن‌های آریایی ‌است و منظور جشن‌هایی‌ است که با افروختن آتش جهت سرور و شادمانی آغاز و اعلام می‌شد. رقص و شادی بر گرد آتش مراسم همگانی و اشتراکی اصل شادمانی و سرور آتش بازی و سوزاندن جانوران موذی در آتش از موارد اشتراک این جشن‌ها بوده‌استگسترش دین زرتشت 
از وحدت و اجتماع معنوی مزداپرستی شرق و غرب ایران اطلاعات دقیقی در دست نیست. از زمان خشایارشاه به بعد بی‌گمان پادشاهان بیشتر سخنانی درباره زرتشت از زبان مغان می‌شنیدند. اینان هیچگونه مخالفتی با زرتشت و همچنین با مغان نداشتند. ولی زرتشت نزد پادشاهان هخامنشی چیزی جز یک نام در آمیزش بزرگ دینی جهانداری پارس نبود. شاهان دارای آئین درباری ویژه خود و دین دولتی خود بودند که با دستگاه سیاسی ایشان یکی بود و از اینرو نمی‌بایست از نوآوری‌های بیهوده متزلزل شود. همینکه مغان ضروری دانستند که جانشینی ایرانی برای ایشتر بابلی بیابند، شاهنشاهان این اندیشه را از نظر کاربرد و سیاست پسندیده یافتند و آئین نوین را رسماً پذیرفتند. ری یا رَگَه پایگاه ویژه تبلیغاتی دین زرتشتی شد و این دین همچون عضوی از آمیزه دینی مغان که رسماً با آن بردباری می‌شد، گسترش یافت.
آتش در عهد هخامنشیان
آتش علاوه بر نقش مذهبی خود در ایران باستان، كاربردهای دیگری هم داشته است نقش مذهبی آتش در ایران باستان بیشترین سهم از نقش‌های این آفریده هفتم اهورامزدا را در متون دینی و تاریخی به خود اختصاص داده است و بیش از كاركردهای دیگر آن شناخته شده است، اما آتش كاربردهای دیگری هم در آن دوران داشته است. آتش در دوره هخامنشیان كاركردی ارتباطی نیز داشت و از آن همانند تلگراف بی سیم استفاده می شد. به فرمان خشایارشای هخامنشی ، از شوشتر و همدان، دو پایتخت بزرگ تا به سر حدات ایران برج های بسیار بلند به فاصله های معین ساختند و در بالای آنها پاسبانانی گماشتند تا شب ها به كمك شعله آتش و حركات و علایم مخصوصی كه به آن می دادند، از این برج به برج دیگر وقایع مهم دورترین حدود مملكت را به مراكز برسانند. وقتی سپهبد ایران، آتن، پایتخت یونان را فتح كرد، در شب همان روز خبر به شاهنشاه رسید كه در سارد پایتخت لیدی اقامت داشت. در شاهنامه و در یادگار زریران نیز آمده است كه با آتش افروزی در بالای كوه های بلند لشگریان را به گرد آمدن و آماده حركت شدن خبر می دادند. این شیوه شاید در دوره های بعد هم مورد استفاده قرار گرفته باشد. به عنوان مثال، كوهی در اصفهان در نزدیكی منار جنبان قرار دارد و بر بالای آن آثار آتشگاهی به جا مانده است كه كارشناسان با توجه به بقایای باروهای اطراف آن گمان می‌برند، شاید محلی برای دیده بانی و علامت دادن برای آتش بوده باشد. در شیراز نیز كوهی در نزدیكی دروازه قرآن است و بر فراز آن، جایگاهی است كه امروزه موسوم به «تنوره دیو» است و در گذشته احتمالا «تنوره دید» نامیده می‌شد.این جایگاه نیز كاربردی این چنینی داشته است. آتش،عنصری برای جشن و نیایش البته نقش آتش در مذهب و ارتباط نیز محدود نماند و برای آن آیین‌ها، نیایش‌ها و جشن‌های زیادی برگزار شد و در فرهنگ مردم جای گرفت. آتش از زمانی كه شناخته شد،‌ همواره مورد توجه و احترام آدمی بود. در میان ایرانیان نیز همواره این عنصر حیات بخش مورد تكریم بوده است تا جایی كه ایزدی را به نام آذر(آتش) نامیده بودند و روز نهم هر ماه و ماه نهم سال را با نام وی می خواندند. آنان در گرامیداشت این عنصر جشن های متعددی برگزار می كردند كه از آن جمله است: جشن سده و جشن سوری (چهارشنبه سوری) و آذر جشن. روز آذر از ماه آذر موسوم به «آذرگان» آذر جشنی از زمره جشن های همنام شدن روز و ماه برگزار می شد. در بخشی از یسنای اوستا نیز نیایشی ویژه آتش آمده است. این توجه و احترام تا جایی بود كه پرستشگاه‌هایی بر گرد آتش مقدس به نام آتشكده برای گردآمدن مومنان و خواندن دعا در جای جای این سرزمین بر پا شده بود. آتشكده‌‌ در ایران باستان در اوستا، اصطلاحی برای آتشكده نیامده است. نخستین اشاره به آتش  در ادبیات زردشتی از سده سوم میلادی است،‌ در كتیبه ای از شاهپور اول ساسانی و روحانی بزرگ معاصر او، كریتر. كریتر بنیان گذار آتش بهرام، مقدس ترین و مهمترین آتش آیینی دین زردشت بوده است. از دوران ساسانی،‌ به نام سه آتشكده معروف بر می خوریم كه اصل آنها را از آتش های اساطیری دانسته اند. مهمترین آتشكده ایران در آن دوران آتشكده در فارس بود كه آتشكده مختص روحانیان بود و مركزیت داشت. آتشكده ، آتشكده خاص طبقه ارتشیان بود كه از نظر اهمیت بعد از آذر فرنبغ قرار داشته است و محل آن در جنوب شرقی دریاچه ارومیه بود و شاه و ارتشیان برای نیایش به آنجا می رفتند. سومین آتشكده مهم كشور،مهربود، مختص كشاورزان كه در آیین های ویژه به آنجا می رفتند. باستان شناسان از آثار به جا مانده از آتشكده های دوران هخامنشی دریافتند كه بیشترین آتشكده ها در آذربایجان بوده اند و این سرزمین مركز مقدس مذهبی ایران بوده است. بیشتر این آتشكده ها خاكستری نداشته و در اصطلاح پهلوی خودسوزبوده اند. ظاهرا منبع سوخت آتش های آنها گاز ونفت بوده است. نام خود آذربایجان نیز گرفته از آتش است. آتورپات (نگهبان آتش) كه در دوره هخامنشی، شهربان این ناحیه بود، نام خود را به آن داد و این ناحیه از كشور به آتورپاتكان (آذربایجان امروزی) مشهور شد. همچنین تعداد زیادی از بناهایی كه به چهارطاق معروف شده اند احتمالا آتشكده بوده اند. ردپای این بناها را در معماری ایران پس از اسلام نیز می بینیم.در دوران باستان، نه تنها زردشتیان برای دعا و نماز در پیشگاه آتش به آتشكده می‌رفتند، بلكه نیازمندان گرسنه و تشنه نیز برای طلب یاری به آتشكده ها پناه می‌بردند. در این معابد كه براساس شواهد از دوره هخامنشی در این كشور بر پا شده اند،‌ آتش مقدس آتش همیشه فروزان با چوب بود كه در آتشدانی روی پایه ای بلند می سوخت. روحانی پرستار آتش هر روز در وقت معین سوخت و بخورات را همراه با نیایش و آتش پیشكش می كرد. از آنجا كه قبله زردشتیان نور است، مومنان برای به جا آوردن نمازهای روزانه خود به حضور آتش یا نور خورشید نیازمند بودند و شرط خواندن نماز داشتن طهارت كامل بود. نماز ویژه آتش هنوز هم در آتشكده ها خوانده می شود. با برپایی آتشكده ها، لزوم پیدایش طبقه نوینی از روحانیان، یعنی موبدان آتشكده ها احساس شد. از میان این طبقه، روحانی عالی رتبه یا روحانی رییس آتشكده را در فارسی باستان بگینه پتی می خواندند. این لقب در دوره هخامنشی به «مغوبد» (بزرگ مغان) تغییر یافت.

پرستش آناهیتا

اما درباره ی آناهیتا که لفظا با پاک و بی آلایش معنی شود و هنگامی که با اردویسور که «اردوی» نام رودی می باشد ترکیب شده و به شکل «اردوی سوره اناهی ته» به کار می رود به مفهوم «رود نیرومند پاک» یا «چشمه زاینده ی پاک» به تعبیری درمی آید. اما آنچه که اساسی و موردنظر است آنکه آناهیتا بغ بانوی بزرگ آبها است. نزد آریاییهای قدیم و همچنین ایرانیان تا دورانهای واپسین امپراتوریشان عناصر چهارگانه تقدیس شده و مورد احترام بوده اند. در سراسر اوستا این معنا به وضوح به چشم می خورد. ایزدآذرمظهر و نمایانگاه آتش است و در سراسر اوستا از این عناصر با احترام و بزرگداشت یاد شده است. ایزدهوا، ویو نام دارد و «رام یشت» هر چند به نام ایزدرام نامگذاری شده، اما همه اش سخن از ایزدهوا است. از نگهبان و سرپرست زمین یا سپندارمذ نیز که یکی از شش امشاسپند است آگاهی داریم، و سرانجام اردوی سوره اناهیتا، بغ بانوی بزرگ و سرپرست و ایزدآب، یعنی عنصری که پس از آتش از عناصر دیگر قابل احترام تر بوده می باشد. از بیست و یک یشت موجود، پنجمین آنها، یعنی آبان یشت، ستایشی است خاص بانو اناهیتا. البته در سایر بخشهای اوستا، چون خرده اوستا و یسنا نیز از این ایزدبانو یاد شده است، اما آنچه که مقام این بغبانو را بیان می کند، یشت پنجم می باشد.

پرستش اپم نپات

اما در اوستا از یک ایزد دیگر نیز یاد شده است به نام اپم نپات که در یک ریگ ودا نیز از وی یاد شده اما به عنوان یک خدای مذکر، و در یسناها و یشتها نیز از او یاد شده است، لیکن به عنوان یک ایزد موکل بر آب در برابر اناهیتا اهمیتی چندان ندارد. در صفحات گذشته، تحت عنوان آداب و رسوم پارسی یاد شد که آب تا چه اندازه نزد ایرانیان مقدس بوده است و هرودوت، مورخی که این چنین گزارشی را درباره ی تقدیس و احترام و بزرگداشت آب نزد ایرانیان می دهد، به نظر ناباور می رسد که گزارشش درباره ی خشایارشا و تنبیه آب به وسیله ی او درست باشد.

قبله زرتشتیان

قبله زرتشتیان نور است و ز

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






+ نوشته شده در چهار شنبه 28 اسفند 1392برچسب:,ساعت 13:7 توسط محمد |
مطالب پيشين





پيوندها


gps ماشین ردیاب دیلایت فابریک جلو پنجره لیفان ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فقط گتوند و آدرس mohammad00189.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

پيوندهاي روزانه

حمل و ترخیص لباس از چین به ایران
حمل و ترخیص لنج دبی
جلو پنجره لیفان ایکس 60
الوقلیون

 

فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

طراح قالب

Power By:LoxBlog.Com & NazTarin.Com